پیری در خانه خود نشسته بود و دخترش نیز پیش او بود. ناگهان جنازه ای از دور پیدا شد. دخترک گفت: این چیست؟ پیرمرد گفت: آدمی مُرده است. گفت: او را به کجا می برند؟ گفت: جایی که نه شمع است و نه چراغ، نه نور است و نه صفا، نه فرش است و نه روشنایی، نه خورش و نه پوشش، نه آب و نه غذا. گفت: پس او را به خانه ما می آورند!
مشاهده ویدیو: