داستان خاک گور

داستان خاک گور

حاکمی قصد ساخت راه جدیدی داشت که از قضا این راه از میان گورستان شهر عبور می کرد. حاکم می ترسید ‌که ساخت این راه و تخریب گورستان باعث نارضایتی مردم شود. پس از وزیر خود کمک گرفت.

آن شنیدستی که در اقصای غور
بار سالاری بیفتاد از ستور
گفت: چشم تنگ دنیادوست را
یا قناعت پر کند یا خاک گور

سه تار: استاد محمدعلی سلمانپور

مشاهده ویدیو:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *