حکایت من طبیبم!

حکایت من طبیبم

نقل شده است، رندی در قحط‌سالی، گرسنه به دهی رسید، شنید که رئیس ده رنجور است، آنجا رفت و گفت: من مردی طبیبم! به او گفتند پس رئیس ده را درمان کن. وی گفت: علاج او آن است که یک مَن روغن و یک مَن عسل بیاورید؛ بیاوردند. در کاسه کرد و مقداری نان در آن ریخت. ادامه ماجرا را در ویدیو دنبال نمایید.

حکایت از: عبید زاکانی

نوازنده موسیقی: استاد وحید حسین زاده

لطفاً برای حمایت از ما، این کانال را دنبال کنید تا امکان ساخت ویدیوهای بیشتر فراهم گردد.

از آنجایی که ویدیوهای این کانال به صورت کاملاً اختصاصی و با کسب اجازه از صاحبان اثر تهیه می گردد؛ هرگونه بازنشر آن در سایر رسانه ها، فقط با دریافت اجازه از این کانال امکان‌پذیر است.

مشاهده ویدیو:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *